بی علی هستی ، تو را جانت چکار
دم زدن از دین و ایمانت چکار
خدمت شاهان نکردی یک زمان
آرزوی وصل سلطانت چکار
چشم دید یک چراغت نیست نیست
صحبت از آن ماه تابانت چکار
رنج ها کم برده ای ،ای دیو خو
خاتم سلطان سلیمانت چکار
اهل عقل و فکر و دانش نیستی
جّر و بحث و اصل و برهانت چکار
در پی دارو نرو چون در دلت
مرده ای و لطف درمانت چکار
خلق و خویت مثل حیوانست و جِن
حور همچون ماه و انسانت چکار
نیستی عاشق،تو ای عاشق بگو
دیدن معشوق پنهانت چکار
نظرات شما عزیزان: